+ نوشته شده در هفدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 12 توسط حافظ
|
...وضع سخن گفتن ما هم در این زمان، در این شرایطی که الان هستیم درست وضعی است که، دموستنس در آن غار سخت و تنگ و سنگ،پرسیخ و میخ و تیغ، هنگام حرف زدنش داشت! هرچه میخواهیم بگوییم، و حتی هر جمله و کلمه ای که میخواهیم انتخاب کنیم میبینیم ناگهان سیخی به یک جا و ناجای آدم فرو میرود، یک حرف تازه که کمی از حد معمول و مجاز و از غار تنگ فهم ها و بینش ها و تعصب ها و مصلحت ها می گذرد سیخی بلافاصله آگاهمان میکند! از طرف راست مجروح میشویم، میخواهیم چیز دیگر بگوییم میخی از طرف چپ میخوریم، تعبیر را عوض میکنیم، صدتا تیغ دیگر از بالای سر، زخم خودش را می زند! بعد میبینیم که در چنین غار دموستنسی که گرفتاریم باید جوری حرف بزنیم که به هیچ چیزی و به هیچ میخی و سیخی تماس پیدا نکنیم، این وضع سخن گفتن را بسیار مشکل میکند، و حتی نزدیک به محال! و متاسفانه بدبختی بزرگتر این است که، بعد سخنران ما مثل همان دموستنس کم کم، عادت میکند که در این قیدها حرف بزند، و می آموزد که جوری عاقلانه و پخته و ماهرانه و زیرکانه و مسالمت جویانه و خوشایند حرف بزند که به هیچ بدنه ای در این غار بر نخورد و سیخ و میخ ها و تیغ ها یا با حرکات وی تماس نیابند و یا حتی او را به جای سرزنش، بنوازند آنگاه چنین هنرمندی خطیب بزرگی میشود،اما چگونه خطیبی؟ یکی از رفقا به من نصیحت میکرد که، تو باید مواظب حرف زدنت باشی، فلان کس 30سال است حرف میزند و هیچکس تا حالا به او ایراد نگرفته اما تو هر حرفی میزنی از چندجا و حتی جاهای متقابل و متضاد، به تو حمله میشود. گفتم:آخر، ترس من هم از همین است، از همین فاجعه " در غارهای دموستنس سخن گفتن "! که آدم را به یک نوع خطیبی تبدیل میکند که بقول تو سی سال سخن بگوید بدون اینکه کسی بتواند از او انتقاد بکند و گروهی و قدرتی ناراضی شود.کسی که سی سال سخن گفته و هیچ کس به او ایراد نگرفته، به خاطر این است که سی سال سخن گفته و هیچ کس از او نتیجه ای نگرفته! یکی از فرق های شیعه علوی و شیعه صفوی همین است، یکی از فرق های اساسیش!...
(کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی اثر دکتر علی شریعتی)
(((((((در این وبلاگ هیچگونه مطالب مغایر با قوانین جمهوری اسلامی ایران منتشر نخواهد شد)))))))